شماره ۱۴: نمونه ای موفق در منابع انسانی
قبلاً گفته شد که انسانها گنجینه هایی هستند که البته هریک توانایی های مخصوص خودشان را دارند و البته محدودیتهای مخصوص خودشان را هم دارند. در شرکت توسعه ریز کامپیوتر که در جایگاه مدیرعامل کار خود را آغاز کردم مشاهده کردم که طبق روالی که در دوره مدیر عامل قبلی جاری بود، بسیاری از فرم ها قبل از امضای من توسط یکی از مدیران موجه قدیمی شرکت امضا می شود. به عبارتی در عمده فرآیند های اصلی شرکت یک باکسی برای امضای ایشان در نظر گرفته شده بود. در بازنگری سریع اولیه چارت سازمانی، ساختاری عملیاتی طراحی کردم و برای این مدیر خوش سابقه که در فرم های خرید نیز تأیید ایشان پیش بینی شده بود جایگاه معاونت بازرگانی را اختصاص دادم و امضاء ایشان در فرم های دیگر حذف شد. در فرایند های خرید ایشان پس از مدیر تدارکات امضاء می کرد. یکی دو نوبت از ایشان سوالهایی را که داشتم پرسیدم و متوجه شدم که ایشان کار مدیر تدارکات را فقط امضا می کنند بدون اینکه اطلاعاتی داشته باشند و یا کنترلی بکنند. در خصوص خط مشی و برنامه ریزی بازرگانی به عنوان بالاترین مدیر این بخش از ایشان انتظاراتی داشتم که متأسفانه نه برنامه ای برای ارائه داشت و نه اینکه برای تهیه چنین برنامه ای امادگی داشت که پس از مدتی برای من یقین شد که ایشان دانش و انگیزه کافی نیز برای این موضوع ندارد. نتیجه این شد که امور خرید و کنترلهای مربوطه را بالاجبار مستقیماً با مدیر تدارکات پیگیری کنم. عملاً وظایف معاون بازرگانی نیز به عهده خود من قرار گرفته بود. ایشان سوابقی نیز در امور فروش و برخی امور دیگر هم در شرکت داشتند و منجمله در بخش فروش در فروشگاههای زنجیرهای اتکا نیز مواردی را هماهنگ می کردند. به دنبال فرصتی بودم که در جایگاه سازمانی ایشان تجدید نظر نمایم.
یک اتفاق خاص باعث شد که این فرصت تغییر جایگاه برای ایشان به دست آید. با توجه به شناختی که از توانمندیها و علائق شخصی ایشان پیدا کرده بودم و به منظور سر و سامان دادن به فروشهای مربوط به فروشگاههای زنجیره ای اتکا از طرفی فرایندهای مربوط به این فروش را تحت یک مدیریت واحد تجمیع کردم و از طرف دیگر این مدیر را که هم مناسب این پست می دیدم و هم علاقمندی در ایشان وجود داشت را به این مدیریت منتقل کردم. سطح مدیریتی ایشان به مدیر تنزل می کرد که البته در حالت عادی مشکل بود که این تنزل پست سازمانی را انجام دهیم لیکن اتفاق خاصی که در بالا اشاره کردم این امر را میسر کرد.
این تنزل البته به دلیل اینکه ایشان همچنان در پست جدید به خود من گزارش می داد و ضمناً یک مجموعه مستقلی را ایجاد می کرد که با افزایش خروجی کمیسیون خوبی هم نصیبش می شد و کار مورد علاقه اش هم بود چندان هم کاهش سطح به حساب نمی آمد. مدیریت فروش و توزیع کامپیوتر به فروشگاههای اتکا و هماهنگیهای داخلی به منظور تهیه کامپیوترها و توسعه فروشگاهها و محاسبات مالی اولیه کار اصلی این واحدی بود که در نتیجه اصلاح فرایندی در شرکت ایجاد شد.
نتیجه این شد که فروش در سطح فروشگاههای زنجیرهای اتکا از طرفی منظم و مشتری مدارانه شود و ضمنا رشد خوبی هم داشته باشد که مدتی بعد یک فروشگاه تعاونی بزرگ دیگر نیز به مشتریان ایشان افزوده شد. اینک مدیر خوش سابقه ما هم در شرایط بسیار خوب روحیه ای قرار گرفت و هم در آمد بهتری نیز نصیبش شد و نتیجه مهم آن برای شرکت این بود که فروش این بخش چند برابر قبل گردید. قابل ذکر است که حاشیه سود این بخش از فروش از سایر بخشهای فروششرکت که به سازمانها و شرکتهائی بود که عمدتاً از طریق مناقصه صورت می گرفت بیشتر بود. یادآوری این نکته خالی از لظف نیست که ایشان یکی از مدیرانی بودند که مدعی بودند فروش کامپیوتر به دلیل سودآور نبودن نباید دنبال شود و اینک مدیر مجموعه ای شده بودند که قروش یا حاشیه سود خوبی را تجربه می کرد. روحیه بالای این فرد در شرایط جدید واقعا دیدنی و ستودنی بود.